![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مصایب ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کوفه
آوَرد میـانِ شهـر زینب حـیـدرش را آن خطبههای قاطع و شور آورش را با هـیـبتِ زهـرایـی خود این عـقـیـله آوَرد در کـوفـه سپـاه و لـشگـرش را آوَرد مـریــم هــای در بـنــدِ اســارت آوَرد گـل هـای شـهـیــدِ پــرپـرش را اینجـا عـلـی در قـامتِ زیـنـب رسیده تا که سپـر بـاشد سَـرِ پیـغـمـبرش را حُجب و حیایش کامل است این شیرزاده دست کسی هرگز نگیرد مَعجرش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
همین که داغ رسید عمّه را صدا کردی نشستی و وسـط خـیـمه ها دعـا کردی چـقـدر داغ که در نـیـم روز دیـدی تو چـقـدر عـمر که دائم خـدا خـدا کردی خدا نخواست که در کربلا شهید شوی به جای آن همه جا را تو کربلا کردی حـسین قـاری قـرآن روی نـیزه شد و تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی زلال جـاری گـریه بهـانه می خـواهـد بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی زمـان دیـدن لبـخـنـدهـای یـک نـوزاد بـنـا نـبـود به گـریـه، ولـی بـنـا کردی میان کوچه و بازار روضه خوان بودی اساس هیئت ما را خودت به پا کردی تو هم شهید همان سال شصت یک هستی که سالهـا به هـمان روز اقـتـدا کردی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
تو یـادگـار حـسیـنی که کـربـلا دیـدی شـبـیـه عـمّـۀ مظـلـومـه ات بـلا دیدی "سری به نیزه بلند است"را شما دیدی و غـارت حرم و خـیمه گـاه را دیـدی دو چشم گریـۀ تو تا هـمیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است بـرای گـریـه ات آقا اشـاره کـافـی بود همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب دادن ذبحـی نـظـاره کـافـی بود تو را به غصّه چهل سال مبـتلا دیدند به لحـظهْ لحظهْ گریز تو کـربلا دیدند اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایـۀ پـدرت از سـر تو کـم گردید نصیب تو فـقـط آه و غـم و الـم گردید ز بـار غـصۀ یـاران قَـدِ تو خـم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خـدا برای امـامت تو را ذخـیـره نمود دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فـراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضۀ مکشوف چون هزاران داشت سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود و پاره پاره دلت از جفای حـرمله بود به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهـادت ارث شما بود و اعـتـبار شما به ظـلمْ سوی اسارت کـشید کـار شما چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر درون قـبر زدی ناله ای ز سوز جگـر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهـیدان کـفـن نبود آنروز به زیر آن همه نیـزه بدن نبود آنـروز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزهها وی سر نورانیات شمس الضحای نیزهها هم نگاهم را ز رویت بر ندارم لحظهای هـم دلـم دنـبـالت آیـد در قــفای نـیـزههـا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر در کوفه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین ای درد عـالمی به نگـاهت دوا حسین تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر با پـای نـیـزه دار جـلـوتر بـیـا حـسین خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف دستـم نمی رسد به سر نـیـزه ها حسین تو رأس نیزه، من به قـنوت نـماز شب از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین ای کـاش می بـرُید سر خـواهـر تو را تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین این غم مرا کُشد که به گـودال قـتلگاه قاتل بـریـد رأس تو را از قـفـا حـسین جای تو روی دوش نبی بود از چه رو در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین دردا که شد سیـه عـوض جـامـۀ سیـاه از تـازیـانه پیکر صاحب عـزا حسین آن خنجری که حنجر پاک تو را برید خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش میـثم تو را زند دم مردن صدا حـسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
بِبَـریدم که پـیام از تنِ بی سر دارم حـرفها با سپهِ کـوفه ز حـنجـر دارم شِکوه بر فاطمه دارم ز جسارتهاتان من شکـایت ز شما نزد پیـمبر دارم تشنه کشتید و بُریدید سرِ مهمان را حال این رختِ اسیریست که در بر دارم مَحرمان را همه کشتید و زبان دار شُدید غارت آزاد شد و دست به معجر دارم بـزنـیـدم ببَـریـدم به هـمه می گـویـم من در این دشتِ بلا چند برادر دارم بار بستید و برفتید ولی من چه کنم من که از معرکه هفتاد و دو پیکر دارم یا اجـازه بدهـید اینهمه را دفن کـنم یا گـذارید که انگـشتِ جـدا بر دارم یکطرف بی سر و بی دست، علمدارِ رشید یکطرف دستِ عـلمدارِ دلاور دارم دارم اینجا به حرم یک تنِ ارباً اربا و سرِ نیـزه سرِ زخـمیِ اکـبـر دارم رأسها را که بریدید و سرِ نیزه زدید دستها را چه کنم،اینهمه لشگر دارم یکطرف کعب نی و حرف بَد و سوی دگر تازیانه به سر و صورتِ خواهر دارم خواهرانی همه معصوم و عفیف و مضطر داغدیده به برم، اینهـمه مـادر دارم یا اخی بوسه به رگهای بریده بزنم زانکه مأموریتِ تازه ز حیدر دارم بـوسۀ حـنجـرۀ تو نَـفَـسِ تـازه دهـد تا ببیند که من هم کس و یاور دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
نـبـریـدم! پـسـر مـادرم ایـنـجـا مـانـده پنج تن یک تـنه بر دامن زهـرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونـس بی کسی من تک و تنهـا مانده کاش میشد که لبـاسی برسانم به تنـش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهـنه سـر او را بردند تـه گـودال ولـی پـیـکـر او جـا مـانـده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم سـاربـان راه مـرو هـمـسـفـر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنـش مثل معـما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بـاز هـم آمـده ایـن حـرمـلـۀ وا مـانـده بـرسـانـیـد خـبـر را به عـلـمدار حـرم آل عصمت همه در زیـر لگـدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بـشوم چشم من سمت عـلی اکـبرم اما مـانده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
افـتاده بود روی زمین و کـفـن نداشت آن یـوسف شهید به تن پیـرهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت غـرق ستـاره بـود تن آسـمـان عـشـق خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت وقـتیکه عصر روز غریبی رسیده بود عالم به قدر زینب کبری محن نداشت گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت انگـشتی از اشـاره به خـاتم فـتاده بود ای کاش قـتـلگـاه دگر اهـرمن نداشت بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بـوریا برای تن خود کـفن نداشت می رفت تا که محـو کـند کاخ ظلـم را نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم وقایع شام غریبان حسینی
زیـر نـور کـمی از مـاه، بـدن ها پـاره خیمه ها سوخته، جمعی ز حـرم آواره آنطرف تر تن هجده گـل زهرا بی سر اینطرف خواهری از داغ عزیزش پرپر آنطرف نعش امامی ته مقـتـل، عریان اینطرف جسم امامیست به خیمه سوزان آنطرف ریخـتـه هـر سـو بـدن ثـارالله اینـطـرف خـرمـن آتـش به تـن آل الله آنطرف تر همه کشته شده ها محترمند اینطرف جمله شهیدان خـدا بی کـفـنند آنطرف خـیـمۀ کـفار مرتب شده جمع اینطرف خیمه اطهار بسوزد چون شمع آنطرف بر سر هر نیزه سری بالا رفت اینطرف آهِ دل از هر جگری بالا رفت آنـطـرف هـمهـمۀ حـمـله و غارت آید اینطرف زمـزمۀ حـصر و اسارت آید آنطرف صـدر نـشیـنـند امیـران سپـاه این طرف خاک نـشیـنند اسیران بِراه آنطرف جـایـزه دارند سپـاهی گـمـراه این طـرف پـیـکـر عـریـانِ اباعـبـدالله آنطرف لشگری از غیرت و مردی محروم این طرف زیر سم اسب امامی مظلوم وای از حـال دل فـاطمه، با چه حالی طِی کـند ناله کنان هر طرفِ گـودالی زینب آمد که کند مـادر خود را یاری یا که مادر کند از دخـتر خود دلداری تسلیت صاحب عزا، یوسف زهرا، مهدی انتـقـام است فـقـط مَـرهم غـمها مهدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
در معرض گرما به تماشا بدنش را حتی ز تنش برد کسی پیرهـنش را بر نِی سر او جالس و بر تیرهٔ صحرا کردند رها، از سرِ تحـقـیر تنش را بر باد رود کون و مکان آه اگر که از بـاد بگـیـرنـد سـراغ کـفـنـش را جا دارد اگر از نگهـش سیـل ببارد آن دیده که کردند پُر از خون دهنش را گودال مجالِ سخن از شاه گرفت و خنجر ز جفا ذبح نموده سخـنش را ای وای اگر مـادر آن کـشته ببـیـنـد در لُجهٔ خون حالت پرپر زدنش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
ای شاه سر بُریـده عزیز خـدا حسین این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین این خاک بوی خون گلو را گرفته است این سرزمین برای تو شد خون بها حسین مقـتل نوشته روی تنـت پـا گـذاشـتـند در زیر دست و پا، زده ای دست و پا حسین مقـتـل نوشته پیکـر تو نرم گشته بود با هر نسیم جـسم تو شد جابجا حسین مقـتل نوشته حد حرم را چهـل زراع رفـتـه تن بـدون سـرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند حتما شبـیه مـادرتـان بی هـوا حسین مقتل نوشته رأس تو را بد بـریـده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند یک عـده گـرگ های بی حـیـا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گـلـو نحر گشته بود پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین هر ضربه را برای رضای خدا زدند شمشیر، نیزه، سنگ و حتی عصا حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک! مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک عِندَما کُلُ یَـرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟ یَـلـمَعُ النُّـور الذی سَـمّـاهُ مصباحَ الهُـدی تا قیامت می درخـشد این چـراغ تابناک داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
مـصـحـف آیـه آیـهام، آیـۀ پــاره پــارهام زخـم تن تو هم عـدد با غـم بی شمارهام مـاه کـنـار عـلـقـمـه مهـر میـان قـتـلـگـه آه که پشت خیمه ها گم شده یک ستارهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای هـمـۀ عـمـر من لحـظـۀ دیـدار تـو تـنـد مـرو تا کـنـم جان خود ایـثـار تو تـنــد مــرو از بـرم کـز بـغـل مــادرم بوده نگـاهـم فـقـط بر گـل رخـسار تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب غروب روز عاشورا
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت می کـند از نـیـنـوایی سوخته بند بـنـدش از جـدایی ها شکـایت می کند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پـیـش روی کـاروانِ آشـنـایـی سـوخـتـه روضه میخواند از آن نی، آه، آه آن نی که خورد بر لـبـانـی تـشنـه و بر آیـه هـایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خـطی ز داغ ماجرایی سوخته تـکّـه تـکّـه در عــبـا آئـیـنـۀ روی نـبــی آیـۀ تـطهـیـر می خـواند کـسایی سـوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش، دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه می کشد آتـشی مکـتوم از کـرب و بـلایی سوخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
رَوی به جانب لشگر برو خداحافظ که نیست چارۀ دیگر برو خداحافظ برو ولی کمی آهـسته تر برادر جان چو جان ز پیکر خواهر برو خداحافظ پس از پیمبر و آلش دلم به تو خوش بود عـزیـز جان پـیـمـبـر برو خداحافظ به لشگری که ندارند غیرِ بغض علی مگو سخن تو ز حیدر برو خداحافظ بـپـوش پـیـرهنِ دستـبـاف مـادر را تویی و غـارت پیکر برو خداحافظ ولای دست تو قلب صبورِ زینب شد به حـول قـوۀ داور بـرو خـداحـافظ قسم به عصمت زهرا نمیدهم هرگز به خصم،یک نخِ معجر برو خداحافظ برای دین خـدا حاضرم شوم تا شام اسیر و بی کس و یاور برو خداحافظ ز کام تشنۀ تو عالمی شود سیـراب به حصرِ نیزه و خنجر برو خداحافظ سرت به نیزه رود گر برابرِ زینب خـدا که هست برادر؛ برو خداحافظ تو زیر چکمه و من زیر تازیانه ولی بپاست خـطبۀ حـیـدر برو خداحافظ به شام و کوفه به ذکر علی ولی الله کـنم قـیامتِ محـشر بـرو خـداحافظ پیام خون تو را تا مدینه خواهم برد اگر چه با دل مضطر برو خداحافظ
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
قـدم قـدم ز حـرم میـشوی جـدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گـیسوی من سفـید شده نزن به سیـنۀ من دست رد اخا برگرد به گـردنت به خـدا حـق مـادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کـودکـی روش دلـبـری ز تو بـلـدم قـسـم به مـادرمان فـاطآمه بیا بـرگرد تـمام ترس من اینـست گـیسوان سرت گره گـره بـشود، بیـن پنجـه ها برگرد ز قـبل آنکه به پیـشم تن تو در گودال جدا جـدا بشود زیر دست و پـا برگرد بـیا و پیـش از ایـنکه به تـیـزی نـیـزه کسی به هم بـزند پـیکـر تو را برگرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب عاشورا
متاب ای ماه امشب، تا نبینم صبح فردا را ببار ای اشک تا دریا کنم دامان صحرا را بگریید ای تمام اهل عالم آن چنان امشب که با اشک خود از خجلت برون آرید سقا را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
یعـقوب های چشم مرا گـریه پیـر کرد عطر حرم رسید و مرا هم اسیـر کرد بیـش از گـدا نبـودم و اما به لـطف تو رخت غـلامـی تو مـرا هـم امیـر کرد دیگر غذای خانۀ مان باب میل نیست تنهـا مـرا غـذای عـزاخـانه سیـر کرد هر شب برای زخم لبت گریه می کنم غمهای روضۀ تو مرا گوشه گیر کرد بر روی نیزه رفت که ما بندگی کـنیم آقای ما کرم به صغـیر و کـبـیـر کرد تا پشت و روی پیکرتان را یکی کـند ده تا سـواره را عـمر سعد اجـیـر کرد وقـتـی کـفـن بـرای تن پـاره ات نـبـود با احتیاط پیکرتان را حصیر کرد… فـطـرس بـیا سـلام مـرا تا حـرم بـبـر یعقوب های چشم مرا روضه پیر کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
آبـروی اهل ایـمان ز آبروی زینب است حوض کوثر مملو از آب وضوی زینب است این سوی میزان ملائک مست مست مست مست آن سوی میزان فقط یک تار موی زینب است از چه صحن بوتراب از بوی جنّت پر شده؟ درب و دیوار حریمش مست بوی زینب است کعـبه می گردد به دور گـنـبد شاه دمشق سوی هر قبله نما حقاً بسوی زینب است حوض کوثر شد موثّر از صفای اشک او آب زمزم قطره ای از آب جوی زینب است قل هو اللهٌ احد، تفسیر نام مرتضی است ذوالفقار مرتضی تفسیر هوی زینب است وحی را با خطبه اش معنا نمود و زنده کرد جبرئیل الحق گدا و خاک کوی زینب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
غیر از این خاک بلاکَش، وطنی نیست تو را جز سنان و نی و خنجر، چمنی نیست تو را گـفـتـم از خـاتـم انگـشت تو را بـشنـاسم تو که انگشت نداری، یمنی نیست تو را تو پس از قتل حسن، گفتی غارت زدهام حال غارت شدهای، پیرهنی نیست تو را اسـتـخـوان های تنت مثـل دلت نـرم شده جز من و مادرمان، سینه زنی نیست تو را بسکه اسب از بدنت رد شده چون خاک شدی تا رسیدم به تو دیـدم، بدنی نیست تو را بـوریـا بود بـهـانـه، که بـدن جـمـع شود ورنه جز خاک بیابان، کفنی نیست تو را
: امتیاز
|